زینبزینب، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

ღخاطرات من و آبجی جونمــــღ

زینب خانم

سلام خاله جون خوبی؟ این روزا سرم شلوغه و کمتر وقت می کنم بیام نت تو هم که خیلی پر جنب و جوش و بانمک شدی هر وقت میایی خونه ما میری سراغ لپ تاپم و الان یاد گرفتی روشنش می کنی فلش رو میزنی به و کلیپ مورد علاقه تو نگاه می کنی یا اینکه بهم میگی بریم عکس بگیریم عشق عکس گرفتنی تا گریه میکنی اگه بهت بگیم "بریم لپ تاپ"در حین گریه کردن میگی "بلیم"=> بریم اگه کسی چیزی بهت بده برای تشکر از اون میگی :دست درد =>دستت درد نکنه علاقه زیادی به آدامس و قرص های نعنایی داری هر وقت میای ازم  قرص بگیری یکی رو برمیداری و یکی بعدی رو میگی دادا یعنی برای داداش هم می خوام به بهانه داداش میگیری و میری خودت می خوریش پ.ن:دوستان شرمنده نتونستم بیام ...
19 تير 1392

مسافرت

سلام جاتون خالی یکی دو هفته رفتیم سفر به جزیره  کیش و قشم خیلی خوش گذشت . اینم عکساش:         فقط این یکی یکم کوچیک شد   ...
15 خرداد 1392
1